مرز در عقل و جنون باريك است
كفر و ايمان چه به هم نزديك است
عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ويراني و بهت مردم
گيسويت تعزيتي از رويا
شب طولاني خون تا فردا
خون چرا در رگ من زنجير است
زخم من تشنه تر از شمشير است
مستم از جام تهي حيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني
عشق تو پشت جنون محو شده
هوشياريست مگو سهو شده
من و رسوايي و اين بار گناه
تو و تنهايي و آن چشم سياه
از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پيمان بگذر بگذر
دين ديوانه به دين عشق تو شد
جاده ي شك به يقين عشق تو شد
مستم از جام تهي حيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني
نظرات شما عزیزان:
|